دوم، کرونا معرفتشناسی ما را تحول بخشید.
او نشان داد که واقعیتهایی در جهان وجود دارند که نمیتوان آنها را نادیده گرفت و از آنها عبور کرد، بلکه باید در برابر آنها سرفرود آورد.
سازهگرایان کجایند تا ببینند که همه چیز ساختۀ ذهن ما نیست و واقعیتهایی سترگ وجود دارند که راه ما را میبندند و ما را به شناخت خود وامیدارند.
آری این ذهن خلاق ماست که باید جامهای درخور قامت این واقعیتها بدوزد، اما نه جامهای برای هیچ کس و هیچ چیز
ما هستیم که با سازههای ذهنی خود، کرونا را معلم آخر مینامیم، اما آیا این اسم بیمسمایی است؟
سوم، کرونا اخلاق و ارزشها را زیر و رو کرد.
او یک برابریخواه بزرگ است. او برابری انسانها را در برابر دیدگان ما قرار داد.
او نیز همچون مادرش، مرگ، نشان داد که همه در برابر قانون او برابرند و هیچ کس برابرتر از دیگری نیست.
در چشم او پاپ و پیرو یک حکم دارند.
او شاه را بر همان زمینی میکوبد که گدا دیرزمانی بر آن زیسته است.
فراتر از این برابریخواهی، کرونا «من» را به «ما» تبدیل کرد و به خوبی نشان داد که انسانها نه تنها برابر بلکه تنگاتنگ در بر یکدیگرند و سرنوشت همۀ آنها چون تاروپودی در هم پیچیده است.
چنین نیست که اگر کسی گلیم خویش را از آب برگیرد، بتواند در گوشۀ عزلتی، مأوی بگیرد و در حباب بستۀ خویش زندگی کند.
یا همه با هم زنده میمانید یا همه با هم میمیرید؛ این است آموزه سترگ کرونا.
با این آموزش، او کلید طلایی اخلاق را در دستان ما نهاد.
این کلید طلایی، غلبه بر خودمحوری است و در این سخن حکیمانه جلوهگر شده است که آنچه را بر خود نمیپسندی بر دیگران مپسند.
سرانجام، باید گفت که کرونا یک مربی حاذق است.
پنجه در پنجه تو مینهد و بر زمینت میافکند تا برخیزی و از ضعف قدرت بسازی. چند صباحی تو را منکوب میکند تا با او مبارزه کنی و به این ترتیب، نیروهای ناشناختۀ خویش را بشناسی.
او سرانجام پشت خویش را به خاک خواهد نهاد تا تو قدرت خود را بازیابی.
این ترفند او برای رشد تو است.
او باز روزی از روزنی دیگر و با نامی دیگر به تو حملهور خواهد شد.
او میآید تا غرور تو، این قدرت پوشالی را در هم بشکند و قدرت واقعی تو را از نهادت بیرون کشد.
آری، کرونا معلم آخر است.